پیراشکی شکلاتی
هیچکس نباید میفهمید. نمی خواستم کسی جلوی رفتنم را بگیرد. نذر کرده بودم. خدابیامرز خانمجان همیشه میگفت قبل از اینکه حاجتتان را بگیرید، نذرتان را ادا کنید. من که حاجتم را هم گرفته بودم. اصلاً اگر حاجتم را هم نمیگرفتم باید میرفتم. نگاه بچهها از قاب تلویزیون درست وسط قلبم نشسته بود و تا بغلشان […]