Tahoura Madani

وقف ملّت

دل اگر انگیزه اش همواره خدمت بوده باشد می تواند سال ها در اوج عزّت بوده باشد بین خدمت با جهاد ای دوست فرقی نیست، کافی ست با تو در هر مَسندی قدری بصیرت بوده باشد می شود خطّ مقدم گاه گاهی پشت میزی یا دَمی دل کندن از میز و ریاست بوده باشد می […]

وقف ملّت Read More »

سروده ای از سرکار خانم نگین مدیری – استان تهران

این دو تا گوشواره‌‌‌‌‌‌‌ی کوچک شده باری بزرگ‌ بر دوشم هدیه‌ی مادر است و صحبت او شده آویزه‌ی‌ دو تا گوشم مادرم گفت: غیر بخشیدن ثروتی از جهان نخواهی برد رفت و با جان النگوی خود را به ضریح امامزاده سپرد یادم آمد که با همین گلِ سر پا به پایش به خانه آمده‌ام به

سروده ای از سرکار خانم نگین مدیری – استان تهران Read More »

سروده ای از سرکار خانم فاطمه پورشعبانعلی – استان گیلان

مثل همت، برونسی و چمران مثل صیاد، مرد میدان ایم مثل سردارهای اول جنگ پای کار جهاد می‌مانیم گرچه خالی‌ست دست ما اما پر از امیدواری و صبریم ما در این راه پر فراز و نشیب ساده از مشکلات می‌گذریم کوله‌بار گروه ما عشق است هم‌مسیر جهادمان امید ریشه در خاک روستا داریم ریشه در

سروده ای از سرکار خانم فاطمه پورشعبانعلی – استان گیلان Read More »

«روشنا»

خسته از خشمِ خشکسالی بود دست دِه سرد و خشک و خالی بود در نگاه نجیب کودک ها حالت مبهم سوالی بود اندکی نان گرم و آب زلال آرزوهای ایده آلی بود سهم پروانه های بی روزن در کپرها شکسته بالی بود مردی آمد به دِه که در چشمش روشنای خجسته فالی بود پای رنج

«روشنا» Read More »

جهادگرم

کوله بارم دوباره بر دوش است شور حرکت دوباره در جانم رودم و مقصدم فقط دریاست خسته از ماندنم،نمی مانم می روم سوی خطه ای گمنام باز شوقِ سفر به سر دارم خسته ام از هجومِ شب،باید قدمی سویِ نور بردارم جان رزمنده ها پر از تپش است عملیات تازه ای برپاست باز هم حرف

جهادگرم Read More »

جهاد

این بار هم مرا به تماشا کشانده‌اند این قطره را به وسعت دریا رسانده‌اند وقتی جهاد لحظه‌به‌لحظه اشارت است، بیهوده نیست راز شکفتن، شهادت است شوری درون هستی من باز روشن است ماندن چرا؟ که جادۀ من تا رسیدن است وقت عبور از غمِ بود و نبودهاست هنگامۀ منوّر کشف و شهودهاست باید گذشت از

جهاد Read More »

سروده ای از جناب آقای امیر رسولی – استان زنجان

بُرده‌ای هر بار در متن خطر جان خودت را در مصاف شعله‌ها یعنی گلستان خودت را می‌تواند هرکه در حد خود ابراهیم باشد تو برای خویش داری عید قربان خودت را در دل آتش نماز عشق را کردی اقامه می‌شناسانی به دنیا راز ایمان خودت را خانه‌ای را می‌کند ایثار تو گاهی پر از نور

سروده ای از جناب آقای امیر رسولی – استان زنجان Read More »

“تقدیم به جهادگران غیرتمند و خستگی ناپذیر ایران اسلامی”

می شود با صدای باران شست، غصه را از نگاه شب بوییمی شود بار کوچ را برداشت، روزی از شانه‌ی پرستویی روی دیوار کوچه‌ای بن بست، می شود نقش در کشید آخریا به هر میله‌ی قفس آویخت، بال پروانه‌ای… پَرِ قویی در گذر باش در گذر ای دوست، قاصدک باش و خوش خبر ای دوستهر

“تقدیم به جهادگران غیرتمند و خستگی ناپذیر ایران اسلامی” Read More »

لوطی

آجر به آجر روی هم بُگْذار فردا را باید بسازی آن بنایِ تا ثریا را خِشتی مُهیّا کن که در آن زندگی جاریست ادغام کن آبِ کویر و خاکِ دریا را اینجا عبادت فرق دارد پس خدا هرشب پای مسیرت می زند با نور امضا را کم کاری یک عده هم ، حتی اگر مسئول

لوطی Read More »

از تهران تا بهار

چند ساعتی بیشتر به تحویل سال نو نمانده بود. طبیعت داشت به آرامی خود را برای تغییر چهره و لباس آماده می ساخت و لباس کهنه و سفید زمستانی اش را از تن بیرون می آورد و سبز جامۀ بهار بر تن می کرد. با این که چند قدم تا بهار بیشتر فاصله نبود،  انگار

از تهران تا بهار Read More »

پیمایش به بالا
اسکرول به بالا