ختنه سوران جهادی (رضا محمدی)

بچه بعدی، نوزادی تپل و حسابی نمکین است. 
از آن نوزادهایی که با چشم همه­جا را متعجبانه نگاه می­کند و آرامش و لبخند بی بدیلی دارد. در حالی که صدای گریه از هر طرف بلند است، مشغول خوردن دست و پای خودش است.
نمی­توانم پسر بچه را وصف کنم. از بس که حرکاتش قند و شکر است. ولی دلم برایش می­سوزد. چرا که این آرامش، آرامش قبل از طوفان است و قرار است لحظاتی بعد، یکی از اولین روزهای سخت و تلخ زندگی خویش را تجربه کند. 
دلم نمی آید این سوژه را رها کنم.
یکهو نمیدانم چطور بلند می شوم و به همراهش سمت اتاق می­روم. اولش آرامِ آرام است، ولی کم کم شروع به گریه می­کند. گریه ناز و معصوم کودکانه که قلب آدم را به درد می آورد. 
دکتر حسابی شوخ است و انگار نه انگار که کارِ به این خشنی را انجام می­دهد. می­گویم: “من که طاقت ندارم ببینم”. می­زند زیر خنده و خاطراتی تعریف می­کند که نمی شود نوشت! 
پدر پسربچه همراهش است و هی …

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا
اسکرول به بالا