داستان

پیچ تاریخی

در مسیر روستایی که مستقر بودیم یک سربالایی تند وجود داشت که علاوه بر سربالایی بودن یک پیچ تند هم در آن تعبیه شده بود. سمت چپ جاده کوه بود و سمت راست آن دره! درست است که شهادت هنر مردان خداست، اما استثنائا شهید شدن در آن جاده زیاد هنر نمیخواست! راننده باشید میدانید […]

پیچ تاریخی Read More »

پیراشکی شکلاتی

هیچ‌کس نباید می‌فهمید. نمی خواستم کسی جلوی رفتنم را بگیرد. نذر کرده بودم. خدابیامرز خانم‌جان همیشه می‌گفت قبل از اینکه حاجتتان را بگیرید، نذرتان را ادا کنید. من که حاجتم را هم گرفته بودم. اصلاً اگر حاجتم را هم نمی‌گرفتم باید می‌رفتم. نگاه بچه‌ها از  قاب تلویزیون درست وسط قلبم نشسته بود و تا بغلشان

پیراشکی شکلاتی Read More »

پیمایش به بالا
اسکرول به بالا