می شود با صدای باران شست، غصه را از نگاه شب بویی
می شود بار کوچ را برداشت، روزی از شانهی پرستویی
روی دیوار کوچهای بن بست، می شود نقش در کشید آخر
یا به هر میلهی قفس آویخت، بال پروانهای… پَرِ قویی
در گذر باش در گذر ای دوست، قاصدک باش و خوش خبر ای دوست
هر قدم باز کن به یک لبخند، گرهی کهنه را از ابرویی
توشه بردار و باز هجرت کن، عشق را بین راه قسمت کن
عابران را دوباره دعوت کن، به گپی چای قند پهلویی
کیستی؟ پیک شوق و لبخندی، آیتی… آیت خداوندی
جنگجویی بدون شمشیری، قهرمانی بدون سکّویی
در سرت جز هوای خدمت نیست، در تو میلی به استراحت نیست
گاه پای تلاش و کاری گاه، سر سجّاده و دعاگویی
به جهادت قسم جهاد این است، حاصل عشق و اعتماد این است
ما که آسوده غرق خوابیم و، تو که آهسته در تکاپویی
می رسد عید دیگری از راه، سفره را چیده مادرت دلخواه
پدرت باز کرده قرآن را، تو ولی باز هم در اردویی…
سروده ای از سرکار خانم زهرا شعبانی – استان خوزستان