ستیغ کوه و بلندای رود ، خانه ی توست
صدای لشکر بابونه ها…ترانه ی توست
طلوع آن گچ کوچک به روی تخته سیاه
از آفتاب نفسهای خالصانه ی توست
نگاه پیر و جوان ، ذوق کودکان یتیم
دعای هر شب این روستا روانه ی توست…
رفیق خستگی ات ، کیسه های سیمانی ست
دوباره کوله ای از آرزو به شانه ی توست
تمام زندگی ات وقف عاشقی شده است
کمک به مردم ده دائما بهانه ی توست
تو قهرمان اهالی روستا شده ای
امید در دل آنها ، به پشتوانه ی توست
عبور میکنی از صخره های سخت نبرد
خروش رود خروشان ده ، نشانه ی توست
جهاد زندگی تو ، جهاد راه تو است
جهاد نام کمک های صادقانه ی توست…