عید

همیشه عید برایش صفای دیگر داشت

به جای گردش و تفریح فکر بهتر داشت

به عید دیدنی روستای شان میرفت

که در سراسر آن خواهر و برادر داشت

میان قلب اهالی پیامبر شده بود

برای هر گره ای فکر تازه در سر داشت

به علم و فن و هزاران هنر مسلط بود

به ساختن، به تلاش و امید باور داشت

دعای پیرزنی مزد زحمتش می شد

که هر چه داشت همه از دعای مادر داشت

اگرچه جنگ به پایان رسیده بود اما

همین جهاد چه کم از جهاد اکبر داشت؟

بهشت آخر آین راه‌ قسمتش می شد

خوشا به حال کسی که در آن قدم برداشت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا
اسکرول به بالا