پروانه ها

پروانه ها نمی میرند. (زینب محمدزاده خلجی)

مگر نه این­ست که هر روز صیحه­ ی بلند «وَ فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عَظیما» در سیطره ی زمین می­پیچد و نام دلسوختگان عاشق را یک به یک فریاد می­زند؟ کجایند جان­های مشتاق جهاد در راه خدا و کیست که در این آشفته بازار خودخواهی‌­ها، طنین صدای معشوقه­اش را با گوش جان بشنود و در میان شعله های فروزان از خود گذشتگی، پروانه­وار بسوزد و خاکستر شود…
عارفان عاشق به خوبی می دانند که پروانه ها هیچگاه نمی میرند… 
آرامش جانم؛ تو را هزاران سبب برای سپاس دارم و از هر هزار آن عاجزم. چه کرده­ای با من؟ چه کرده­ای با دل دیوانه­ام که تنها در سرزمین قلب­های کوچک دخترکان موطلایی روستایی آرام می­گیرد و در لبخند چهره­های سیاه سوخته­ی پسرکان یتیم قرار می­یابد؟ « اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُ القُلوب» 
تمام این سال­ها و ماه­ها درجهالتی محض غرق شده بودم خدای من… به دنبال تو چه مسیرهای ناهمواری را به سختی پیمودم و چه کهکشان­ها که در پیش نگرفتم. بارها و بارها آسمان­ها را به التماس نشستم تا تو را در آغوش بگیرم غافل از آنکه در مسیری نادرست قدم نهاده­ام… 
براستی ای دل، خانه­ی دوست کجاست؟؟ همان­جا که لبخندی بر لب کودکی خسته از بی­مهری­ها جا خوش می­کند. همان­جا که…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا
اسکرول به بالا