آجر به آجر روی هم بُگْذار فردا را
باید بسازی آن بنایِ تا ثریا را
خِشتی مُهیّا کن که در آن زندگی جاریست
ادغام کن آبِ کویر و خاکِ دریا را
اینجا عبادت فرق دارد پس خدا هرشب
پای مسیرت می زند با نور امضا را
کم کاری یک عده هم ، حتی اگر مسئول
هرگز نخواهد کرد از خدمت جدا ما را
باید که “لوطی” بود در دنیای “انتر”ها!
کم کن ، شده اندازه ی یک “شعله” سرما را
با جمع لوطی ها خدا هم عشق خواهد کرد
پس میخرد بهتر جماعت تا فُرادا را
اصلا به ما چه بی تفاوت بودنِ خلقی
لوطی همیشه جور دیگر دید دنیارا
لوطی یقیناً بند توجیهات عامی نیست
لوطی ندارد مسلک بی معرفت ها را
با (یاعلی) برده به شانه هی شن و ماسه
لوطی به روی شانه دارد دستِ مولا را
اینجا عبادت فرق دارد پس خدا هرشب
پای مسیرش می زند با نور امضا را!
فرقان به فرقان سوره ی فرقان تلاوت کرد
یکتان به یکتان یاد کرده یارِ یکتا را
هربار با “سر” می رود تا دورها بلکه
“دستی” بگیرد مردمِ افتاده از “پا” را
سازندگی اردوی خودسازیست در واقع
میبوسم این دستانِ در سرما و گرما را
داده ست بالا پاچه هارا مرد و مردانه
کاری ندارد پاچه خواری های دنیارا!
گویا منیت های خود را هم لَگد کرده ست
آن لحظه ای که میفشارد روی گِل پا را
محروم ما بودیم نه این خطه ی محروم
بنگر که در دنیا فقیری نیست جز دارا
دلمرده ها را زنده دل کرده ست این اردو
دیدم دمادم پشت هر آهی مسیحا را
برخیز لوطی فصل اردوی جهادی شد
برخیز لوطی عشق کن فال و تماشارا…
سرودی ای از جناب آقای محسن کاویانی – استان قم